گدا...

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقی است آنکه آن داد به شاهان به ((گدایان)) این داد

گدا...

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقی است آنکه آن داد به شاهان به ((گدایان)) این داد

گمگشته

تا یار رسید دست و پایم گم شد

در لرزش ناله ها صدایم گم شد

ای وای! که می،زدم ولی هشیارم

در حوزه علمیه خدایم گم شد!

باران

 

امشب بارون اومد...

اما ای کاش مردم پنجره  به رویش نبندند...

ای کاش!